داستان زندگی شلوارم که کيف شد!

ساخت وبلاگ

شلوارمو دوس داشتم بخاطر اينکه اولين شلواری بود که تو عيد اولين سال دبيرستانم تونستم به سليقه خودم بخرم.زنگ تفريح مدرسه بود که داشتيم فوتبال بازی ميکرديم،پام زير توپ موندو خوردم زمين. درد زانوم برام مهم نبود،سريع به شلوارم نگاه کردم که پاره نشده باشه اما اونجوری نبود که داشتم فکر ميکردم.خيلی پاره شده بود،از زانوم خون ميومد و نميتونستم به چيزی جز اينکه شلوارم چطور درست ميشه فکر کنم.سر کلاس مدام انگشت ميکردم تو پارگی شلوارم.تيکه های شلوارمو بهم ميچسبوندم و ميگفتم:درست ميشه. حسرت اينو ميخوردم که چه زود رابطه خوبمون باهم تموم شد.
مادرم شلوارو از سر اصرار من برای دور ننداختنش از قسمت بالای پارگيش قيچی کرد و شلوارکشو بهم تحويل داد.ناراحت کننده بود که نميشد هرجايی که ميخوام باهم باشيم.رابطمون فقط به خونه محدود شده بود تا اينکه ديدم اين اواخر حالش خوب نيست و حسابی جيگرش از اونجا که قيچی شده بود ريش ريش شده بود و حالش خوب نبود از گوشه گيری و خونه نشينی.
نزديکای عيد پارسال بود که تو سبد لباسای دور انداختنی ديدمش،کنار کلى لباس کهنه ديگه.از اون روزی که اون بلا سر شلوارم اومد تا پارسال موقع دور انداختنش حدود نه سال بود که باهم بوديم. سخته خداحافظی کردن،به هر طريقی که شده دوس داريم جلوی رفتن آدما و چيزايی که دوس داريمو بگيريم،بعضی وقتا اتفاق ميفته و بعضی وقتاهم بايد قبول کرد خداحافظی کردن هم بخشی از هر رسيدنيه.
اما رابطه من با شلوارم ادامه دار شد اينبار هم به يه شکل جديد.از مامان خواستم تا کمکم کنه شلوارکمو به کيف رو دوشی تغيير بده.راه ديگه ای نبود و مجبور بودم پای رفتنشو قطع کنم.قيچی پاهای شلوارمو بريد،چندتا جيب به سليقه خودم به قسمت جلوی شلوارک اضافه شد،برای جيبای عقبش زيپ گذاشته شد،يه بند بزرگ دو طرف شلوارکمو بهم وصل کرد تا بتونم روی دوشم با خودم اينور و اونور ببرمش.کيفم آماده حرکت شد.از عيد پارسال تا الآن يکساله که با اين شکل باهميم.پا به پای نداشتش اما دل بزرگش که هرچی ميخوام توش جا ميشه ميزنيم به قلب جاده.جاده ای که با تمام خرابيا و دست اندازاش به اميد درست کردنش قدم برميدارم و جلو ميرم،با هرچی که هست کنار ميام تا بتونم به وقتش کاری که لازمستو انجام بدم.پس منتظرم باش...

ده سالگيت مبارک مشتی...


برچسب‌ها: عيد, رابطه, خداحافظی, حسرت, مدرسه لند لند......
ما را در سایت لند لند... دنبال می کنید

برچسب : داستان,زندگی,شلوارم,کيف, نویسنده : clondlondc بازدید : 147 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:47