لند لند...

متن مرتبط با «تیر» در سایت لند لند... نوشته شده است

تیر بارانت مبارک نگار ماه

  • شروع آفرینش از ابتدای یک منبع..در ارتباط با خود و ایجاد یک مخزن..ساخت و سازمان سومی در منطق مرجع..در چهار سوی نگاه و فرا دید بشر..در پنجمین جام جمِ جمع جبر جامع جانانه جمْدر ۶ششمین شمع شب شاد شهرزاد و شهریاردر هفتمین هفت نهان راز سر گشوده به جهاندر بینهایت غایتو در منتها الیه تمام الیهدرو کوبه هر زمان دربها بکوبه بکوبه بکوبهدر و دروازه که بازه در و پنجره یه راههدیگه همه و همه همش مراده یا که از روی تو ماهه!تولدت مبارکهخواستم بیام دم خونتون چرخیدمو رسیدم در خونه ی آخرمون!اینجا آرامگاه باصفا گلستان ظهیر الدوله...به یاد همه کسایی که رفتنو چقد جاشون بینمون خالیه...نگار بیست و هفتتم به سلامتی تموم شد، بیست و هشتتم به سلامتی و خوشی عزیزم :)برچسب‌ها: نگار, ماهتیرباران, تولدت, مبارکاست بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تولد دختر تابستان با صلیب تیر و کمان:

  • وقتی بهار به آخرین روز خودش میرسه و خرداد با تمام قشنگیاش میزاره و میره، به محض اینکه اولین ثانیه های تابستون شروع میشه، دلم مثل بچگیا شروع میکنه به محکم کوبیدن.قدرت تپش دلم اونقدر بالاست که بلندم میکنه و اینور و اونور میبرتم .انگار وقت برای شادی کردن، برای خوابیدنای زیاد و برای بازی کردن خیلی کم هستش.با اینکه دیگه مثل بچگیا و قدیما نیست، اما با اومدن تابستون دلم وادارم میکنه توپمو بردارمو برم تو کوچه دنبال همبازیام.دلم وادارم میکنه یخمکای پرتغالی رو از مغازه ها خالی کنم، از وسط نصفشون کنم و دوتاشو باهم بخورم.دلم وادارام میکنه زیر تمام سایه های درختا، تو چمنا لش کنم و آواز بخونم.دلم وادارم میکنه اونقدر آب بازی کنم و خیس بشم که سرما بخورم.دلم وادارم میکنه شبا برم بالا پشت بوم و داخل پشه بند دراز بکشم، از اونجا ستاره هارو بشمارم و محو تماشای ماه بشم بعد شعر بنویسم و با لالایی جیرجیرکا بخوابم.دلم وادارم میکنه جلوی کولر بشینم و درحالیکه شربت خاکشیر آبلیمویی به همراه چنتا گیلاس و توت فرنگی میخورم، تلوزیون تماشا کنم.دلم یخ در بهشتایی رو میخواد که از شدت یخ بودنش، برای چند دقیقه مغزم درد بگیره.دلم آب-دوغ خیارای مامان جونو میخواد، با تیکه های یخ، گردو، کشمش، خیار و سبزی تازه.دلم شمالو میخواد وقتی موقع غروبِ که هوا از شدت گرما افتاده اما هنوز شرجیه و یه باد خُنکی از دریا به سمت ساحل میاد، لباس هاوائیمو با شلوارکش بپوشم، دگمه های لباسو باز کنم و از بادی که توش میفته لذت ببرم بعد برم مغازه ی روبروی دریا، لیموناد شیشه ای بگیرم با یه نخ سیگار شُترنشان آبی، در حالیکه خورشید غروب میکنه، عینک دودیمو برمیدارم، لباسامو میکنم و رو شنای داغ ساحل میندازم و میرم تو دریا.سرمو تو آب میکنم وقتی بیرون, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها